فیلمهای فانتزی استیون اسپیلبرگ با فضای مفرحانه و نگاه كودك گونه او به هستی – كه گویی همه چیز را از دریچه بازیها و اسباب بازیهای رنگارنگ میبیند – هیچگاه این تصور را در بیننده پدید نمیآورد كه روزی شاهد فیلمی آكنده از تلخی و سیاهی با امضای او باشد. «فهرست شیندلر» با فیلمبرداری سیاه و سفید و فضای سربیاش این تصور را كم رنگ كرد – هر چند كه در آن موضوع واقعی هم، قضیه نجات دادن فرشته آسای منجی یهودیهای سرگردان، از واقعیت فراتر رفته بود – بعد هم كه اسپیلبرگ دوباره به دنیای اسباب بازیهایش بازگشت و به سرگرم سازی مشغول شد.اما «نجات سرباز رایان» حكایت دیگری دارد. در این فیلم، نه از لبخندی كه معمولاً بر لب تماشاگران نقش میبندد خبری هست، و نه از فرح بخشی كودكانه آثار فانتزی او. در این جا، همه چیز در قالب خشونت و جنون معنا می پذیرد. صحنههای نفسگیر و پر التهاب ابتدای فیلم كه نزدیك به 25 دقیقه طول میكشد، پس از چند نمای كوتاه مربوط به فضای سرد و خاموش گورستان سربازان جنگ شكل میگیرد. در همان ابتدا، كارگردان، تماشاگر را در موقعیتی قرار میدهد كه چشم از فیلم برندارد. با وجودی كه زد و خوردهای سربازان در دقایق اولیه، در حالی اتفاق میافتد كه هنوز داستانی وجود ندارد و از نظر دراماتیك، پیش زمینه و پیرنگی برای ایجاد همدلی تماشاگر موجود نیست، بیننده با فیلم همراه میشود و خودش را در بطن ماجرا/ فاجعه حس میكند؛ به گونهای كه تماشاگر صحنههای خشونتآمیز و بسیاری اوقات تهوعآور فیلم، فراتر از پی گیری سیر زندگی و مرگ یك آدم، به انسانهایی میاندیشد كه یكی پس از دیگری روی زمین میغلتند و بدن شان متلاشی میشود.دوربین روی دست و ایجاد تنش و تلاطم، علاوه بر اینكه وجه مستند گونه اثر را پر رنگ میكند، بر بی قهرمانی یا ضد قهرمانی فیلم تأكید دارد. در طول فیلم – و به ویژه در فصل مرعوب كننده نبردآغازین – هیچ پردازش قهرمان گونهای در مورد «فرمانده میلر» (تام هنكس) صورت نمیگیرد و او هم در شرایطی مشابه دیگر سربازان آمریكایی به تصویر درمیآید.حتی وقتی صحنههای تكان دهندهای به نمایش درمیآید (مثل استیصال و وحشت سربازی كه در میانه نبرد، مادرش را صدا میزند) توجه تماشاگر بیش از آن كه به فكر رهایی سرباز رایان و موضوع فیلم باشد، به وجه ویرانگر جنگ و مناسبات غیرانسانی حاكم بر آن معطوف میشود.اگر از تصویرهای خشن ابتدایی صرفنظر كنیم،آن چه باقی میماند هم بیش از آن كه نصیب صحنههای غیرجنگی و نسبتاً آرام فیلم شود، به گوشههای دیگری از نبرد اختصاص مییابد. حتی در برخی صحنهها كه از زد و خورد و خشونت بیرونی خبری نیست، خشونت درونی سربازان جلب توجه میكند؛ مثل نماهای سربازی كه با سلاح دوربین دارش دیگران را نشانه میرود.فیلمنامه رابرت رادت هیچ حرف تازهای ندارد. داستان «نجات سرباز رایان»، بارها و بارها در سینمای كشورهای مختلف تصویر شده : نفوذ یك گروه چند نفره به خاك دشمن برای انجام یك عملیات؛ كه این جا موضوع نجات جان یك هموطن است. اما چیزی كه باعث شده این موضوع تكراری به فیلمی تكراری بدل نشود، نوع نگاه اسپیلبرگ به ماجراست. با وجودی كه همه انفجارها و زدوخوردها در عظیمترین شكل ممكن روی میدهد، اما با این حال، بیننده این حس را ندارد كه مشغول تماشای یك«فیلم هالیوودی» و یا یكی از محصولات كارخانه رویاسازی خود اسپیلبرگ است. درآمیخته شدن نگاه واقع گرای فیلمساز و بافت مستند گونه اثر در صحنههای جنگی، باعث شده «نجات سرباز رایان» از خطر سقوط به ورطه تكرار برهد.