ایده !

[honda.moji]

سلام !! به مقداری ایده برای ساخت فیلم کوتاه نیازمنیدم !!

***

عزیزانی هم که میخواهند کمک کنن پ.خ !!

[mohammad50]

منم ایده می خوام ... زیاد

[mohammad_anvaran]

ایده اصلی ترین نقطه ی شروع هر کاریه. مخصوصاً فیلمنامه نویسی و فیلمسازی. ارائه ی ایده یعنی کل کار. چرا خودت خلقش نمی کنی؟ هیچ کاری نداره.
در چه مورد می خوای کار کنی؟
من ماهی بهت نمی دم.

[mohammad_anvaran]

راستی ببخشید حواسم نبود که شمایید مجتبی جان.
کم پیدایید!!!

[marvel]

راستی ببخشید حواسم نبود که شمایید مجتبی جان.
کم پیدایید!!!

مجتبی؟؟؟!!

[honda.moji]

منم ایده می خوام ... زیاد

پس تاپیک رو دنبال کنید !

ایده اصلی ترین نقطه ی شروع هر کاریه. مخصوصاً فیلمنامه نویسی و فیلمسازی. ارائه ی ایده یعنی کل کار. چرا خودت خلقش نمی کنی؟ هیچ کاری نداره.
در چه مورد می خوای کار کنی؟
من ماهی بهت نمی دم.

مرسی ؛ من خیلی داستان دارم و خیلی هم ایده دارم ... ! منتهی یه سری مشکل هست ، اصلی ترینش هم اینه که بازیگر خانوم ندارم !!!

همین مورد خیلی دست آدم رو میبنده !!!

***

کتاب های استاد نادر ابراهیمی رو خوندی ؟

***

درگیر همین فیلم ها و ساختن ابزار برای فیلمبرداری هستم !!

***

بله اسم بنده هم مجتبی هست ...

[mohammad_anvaran]

بسیار خوب. این هم خوب یه مشکلیه دیگه. کاش شرایط رو هم برای ایده شرح می دادی. والا من فیلمنامه هایی رو نوشتم که اگه بسازم از 20 دقیقه 5 دقیقه ش پخش می شه.
به همین خاطر زیاد نمی تونم از ایده های خودم بهتون ارائه کنم. ولی از اونجایی که شاگرد استاد داریوش مختاری بودم می تونم تو به بلوغ رسوندن ایده کمکتون کنم. مثلاً من یک پیرمرد رو در سکوت تجسم می کنم و اتفاقاتی رو که امکان داره براش بیافته رو بررسی می کنم. از بین اینها دراماتیک ترین و جالب ترینهاشون رو پرورش می دم و در نهایت فیلم کوتاه گل زندگی ساخته می شه.
تا به اونجایی که من می دونم کیشلوفسکی هم برای ساخت سه گانه ی سه رنگ از همین تکنیک استفاده کرد و حتی بازیگران اصلی هر اپیزود رو در اپیزود دیگر در حاشیه قرار داد.

[honda.moji]

بسیار خوب. این هم خوب یه مشکلیه دیگه. کاش شرایط رو هم برای ایده شرح می دادی. والا من فیلمنامه هایی رو نوشتم که اگه بسازم از 20 دقیقه 5 دقیقه ش پخش می شه.
به همین خاطر زیاد نمی تونم از ایده های خودم بهتون ارائه کنم. ولی از اونجایی که شاگرد استاد داریوش مختاری بودم می تونم تو به بلوغ رسوندن ایده کمکتون کنم. مثلاً من یک پیرمرد رو در سکوت تجسم می کنم و اتفاقاتی رو که امکان داره براش بیافته رو بررسی می کنم. از بین اینها دراماتیک ترین و جالب ترینهاشون رو پرورش می دم و در نهایت فیلم کوتاه گل زندگی ساخته می شه.
تا به اونجایی که من می دونم کیشلوفسکی هم برای ساخت سه گانه ی سه رنگ از همین تکنیک استفاده کرد و حتی بازیگران اصلی هر اپیزود رو در اپیزود دیگر در حاشیه قرار داد.

بسیار خوب .... !


درباره ایده هم خودم تاپیم زدن تا با دوستان یکم صحبت کنم شاید چیز های جالبی رو ارائه بدهند ... ! بعد همین ایده دوستان رو باز کنیم و بسازیمش ... !

[honda.moji]

داستان کوتاه پیاده رو ؛ یک ایده خوب
پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۵۴ ب.ظ


خارجی – پیاده رو – روز

تصویر از بالا یک پیاده‌روی شلوغ را نشان می‌دهد. افراد مختلفی با رده‌های سنی، نوع لباس و... از کنارهم عبور می‌کنند و همه به گونه‌ای گرفتار نشان داده می‌شوند ( به طور مثال کسی با تلفن حرف صحبت می‌کند، دیگری با عجله راه می‌رود، دونفر در حال بحث کردن باهم هستند و... )
تصویر هر از گاهی از پایین (قسمت زانو تا پای) افراد را نشان می‌دهد که با شلوارها و کفش‌های گوناگون (اعم از نو،کهنه یا غیرعادی) داخل کادر شده و بیرون می‌روند.
میان این جمعیت که همه سرشان به کارو گرفتاری‌های خاص خودشان است، یک پسر جوان با ظاهر و لباس تقریبا معمولی به وسط کادر می‌آید. او با تعجب به افرادی که از کنار او می‌گذرند نگاه می‌کند، و در آن جمعیت به چشم می‌آید. باز هم گریزی به پاهای افراد رهگذر زده می‌شود.
چهره اش نشان می‌دهد که به فکر است ( سرش را کمی به سمت زمین پایین می‌آورد ) و بعد از چند ثانیه به آسمان نگاه می‌کند. خیلی خاص و با لذتی که در چهره اش نمایان است به آسمان می‌نگرد (انگار که چیزی را کشف کرده و می‌بیند که کسی به آن توجه نکرده است)
در همان حال پس از چند ثانیه رعد و برقی زده می‌شود، و باران به صورت نم نم و به تدریج به صورت تند شروع به باریدن می‌کند... رهگذران پیاده رو باران را به چشم مزاحم می‌بینند ( یکی کلاهش را روی سر می‌کشد، دیگری چترش را باز می‌کند، یکی کتاب یا پوشه‌ی در دستش را روی سر نگه می‌دارد ) و به راهشان ادامه می‌دهند. پسر نگاهی به مردم اطرافش می‌کند و باز با لبخند به آسمان می‌نگرد . بعد از چند ثانیه دستانش را به سوی بالا باز می‌کند، چشمانش را می‌بندد...
تصویر به تدریج از پیاده‌رو دورتر و مساحت بیشتری از پیاده‌رو قابل مشاهده می‌شود. و به تدریج تصویر رو به سوی سفیدی کامل می‌رود.

نویسنده: حسین فولادی




چطور بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[mohammad_anvaran]

ببخشید مجتبی جان... آخرش چی شد؟:43:
بیا یه کار دیگه کنیم.
درسته که تو فیلم کوتاه زیاد دنبال علت و معلول نیستیم ولی بذار لبخند پسر علتی دنیوی داشته باشه و نیاز به بارش بارون داشته باشه.